دخترک نشسته بود و داشت سخرانی حاجاقا رو گوش می‌کرد.حاجاقا اخر هایش زد به جاده خاکی.به.به.دخترک داشت خفه می‌شدبغض کرده بودحاجاقا از منبر اومد پایینروضه خان رفت روی منبر.روضه خان شروع کرد به روضه ی مادر خواندن.دخترک حس کرد قلبش خیلی سنگین شده.خیلی.دخترک احساس کرد هر لحظه ممکن است خفه بشوددخترک نمی تواند هیچ موقع روضه ی مادر را باز گوش کند.فقط به صورت کنایه.فقط.

اما روضه باز بود.دخترک عین دیوانه ها چادرش را دورش پیچید و پا را گذاشت به دو.دوید و دوید و دوید و رسید به طبقه ی سوم دانشگاه کلاس ها همه خالی بودند .سالن خالی بود دخترک رفت توی یکی از کلاس ها.در را بست همان جا کنار دیوار در نشست. و تا می‌توانست شروع کرد به های های گریه کردن.بعد یک هو دید عه کنار در نشسته است.حس کرد عالم روی سرش خراب شده است.

بیچاره دخترک.بیچاره.کسی چه می‌فهمد دخترک چه می‌گوید.

#وای_مادرم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها